بدون عنوان
دختر نازم مريض شده و هر چي مي خوره بالا مياره. شب راحت نخوابيدي و هر نيم ساعت يه بار بلند شدي و بهونه آب گرفتي .بعد با اين كه پوشك داشتي بيدار شدي و گفتي جيش .دوباره پوشكت را باز كردم و جات را عوض كردم و خوابيدي ولي ساعت 6:30 صبح بيدار شدي من به بابايي گفتم شايد گشنه باشه بهش نون بديم اما تو از اونور گفتي نون نه و بابايي يه كم برات آجيل آورد و بعد خوردن يه كم آجيل حالت بهم خورد و يه ربع بعد بغل بابايي چرخيدي و خوابت برد. و من اومدم شركت و تموم فكرم موند پيش گل دخترم.اميدوارم هيچ وقت مريض و بي حال نباشي. بعداً نوشت: ماماني دوشنبه را مرخصي گرفت تا پيشت باشه خيلي بيحال و كسل بو...